لغت
یادگیری افعال – انگلیسی (UK)

paint
She has painted her hands.
نقاشی کردن
او دستهای خود را نقاشی کرده است.

decide
She can’t decide which shoes to wear.
تصمیم گرفتن
او نمیتواند تصمیم بگیرد که کدام کفش را بپوشد.

move away
Our neighbors are moving away.
جابجا شدن
همسایههای ما دارند جابجا میشوند.

add
She adds some milk to the coffee.
اضافه کردن
او بعضی شیر به قهوه اضافه میکند.

listen
She listens and hears a sound.
گوش دادن
او گوش میدهد و یک صدا میشنود.

exhibit
Modern art is exhibited here.
نمایش دادن
هنر مدرن اینجا نمایش داده میشود.

enter
I have entered the appointment into my calendar.
وارد کردن
من قرار را در تقویم خود وارد کردهام.

talk badly
The classmates talk badly about her.
بد زدن
همکلاسیها در مورد او بد میزنند.

divide
They divide the housework among themselves.
تقسیم کردن
آنها کارهای خانگی را بین خودشان تقسیم میکنند.

hit
The cyclist was hit.
زدن
دوچرخهسوار زده شد.

look
She looks through binoculars.
نگاه کردن
او از دوربین نگاه میکند.
