لغت
یادگیری افعال – انگلیسی (UK)

think
She always has to think about him.
فکر کردن
او همیشه باید به او فکر کند.

simplify
You have to simplify complicated things for children.
ساده کردن
شما باید چیزهای پیچیده را برای کودکان ساده کنید.

solve
He tries in vain to solve a problem.
حل کردن
او بیفایده سعی میکند مشکل را حل کند.

start
The soldiers are starting.
شروع کردن
سربازها شروع میکنند.

return
The boomerang returned.
برگشتن
بومرانگ برگشت.

happen to
Did something happen to him in the work accident?
اتفاق افتادن
آیا در تصادف کاری به او افتاده است؟

find difficult
Both find it hard to say goodbye.
سخت یافتن
هر دوی آنها وداع گفتن را سخت مییابند.

should
One should drink a lot of water.
باید
باید زیاد آب نوشید.

become friends
The two have become friends.
دوست شدن
این دو دوست شدهاند.

stop
The policewoman stops the car.
توقف کردن
پلیسزن ماشین را متوقف میکند.

notice
She notices someone outside.
متوجه شدن
او کسی را در بیرون متوجه میشود.
