لغت
یادگیری افعال – فرانسوی
retrouver son chemin
Je ne peux pas retrouver mon chemin.
بازگشتن
من نمیتوانم راه بازگشت را پیدا کنم.
dépenser
Elle a dépensé tout son argent.
خرج کردن
او همه پول خود را خرج کرد.
s’habituer
Les enfants doivent s’habituer à se brosser les dents.
عادت کردن
کودکان باید به مسواک زدن عادت کنند.
détester
Les deux garçons se détestent.
نفرت داشتن
این دو پسر از یکدیگر نفرت دارند.
entendre
Je ne peux pas t’entendre!
شنیدن
من نمیتوانم شما را بشنوم!
embrasser
Il embrasse le bébé.
بوسیدن
او نوزاد را میبوسد.
pendre
Le hamac pend du plafond.
آویخته شدن
گهواره از سقف آویخته شده است.
perdre
Attends, tu as perdu ton portefeuille!
گم کردن
صبر کن، کیف پولت را گم کردهای!
peindre
Il peint le mur en blanc.
نقاشی کردن
او دیوار را سفید نقاشی میکند.
croire
Beaucoup de gens croient en Dieu.
باور کردن
بسیاری از مردم به خدا باور دارند.
continuer
La caravane continue son voyage.
ادامه دادن
کاروان سفر خود را ادامه میدهد.