لغت
یادگیری افعال – انگلیسی (UK)

talk to
Someone should talk to him; he’s so lonely.
با کسی حرف زدن
کسی باید با او حرف بزند؛ او خیلی تنها است.

depend
He is blind and depends on outside help.
وابسته بودن
او نابینا است و به کمک بیرونی وابسته است.

order
She orders breakfast for herself.
سفارش دادن
او برای خودش صبحانه سفارش داد.

go
Where did the lake that was here go?
رفتن
دریاچهای که اینجا بود به کجا رفت؟

bring up
He brings the package up the stairs.
بالا آوردن
او بسته را به طرف پلهها میبرد.

carry
They carry their children on their backs.
حمل کردن
آنها فرزندان خود را روی پشتشان حمل میکنند.

kiss
He kisses the baby.
بوسیدن
او نوزاد را میبوسد.

punish
She punished her daughter.
مجازات کردن
او دخترش را مجازات کرد.

understand
I finally understood the task!
فهمیدن
من سرانجام وظیفه را فهمیدم!

drive away
She drives away in her car.
دور کردن
او با اتومبیلش دور میزند.

do
Nothing could be done about the damage.
انجام دادن
هیچ چیزی در مورد آسیب قابل انجام نبود.
