لغت
یادگیری افعال – اسپانیایی

quedarse ciego
El hombre con las insignias se ha quedado ciego.
نابینا شدن
مردی با نشانها نابینا شده است.

escribir a
Me escribió la semana pasada.
نوشتن به
او هفته پیش به من نوشت.

reparar
Quería reparar el cable.
تعمیر کردن
او میخواست کابل را تعمیر کند.

golpear
El ciclista fue golpeado.
زدن
دوچرخهسوار زده شد.

atrasar
El reloj atrasa unos minutos.
کم کار کردن
ساعت چند دقیقه کم کار میکند.

depender
Él es ciego y depende de ayuda externa.
وابسته بودن
او نابینا است و به کمک بیرونی وابسته است.

recibir
Puedo recibir internet muy rápido.
دریافت کردن
من میتوانم اینترنت بسیار سریعی دریافت کنم.

enseñar
Él enseña geografía.
آموزش دادن
او جغرافیا میآموزد.

dividir
Se dividen las tareas del hogar entre ellos.
تقسیم کردن
آنها کارهای خانگی را بین خودشان تقسیم میکنند.

evaluar
Él evalúa el rendimiento de la empresa.
ارزیابی کردن
او عملکرد شرکت را ارزیابی میکند.

dejar
Los propietarios me dejan sus perros para pasear.
سپردن
صاحبها سگهایشان را برای پیادهروی به من میسپارند.
